╭∩╮(︶︿︶) دخیــــ تخســـ ╭∩╮

†◀میــ ـخوای جُلــ ــوم وایســ ــی وَلـ ــی پاهــ ـات شُـــ ـلهـ ⚠ ِحرفـ ـاتو جُــلو روم بِــ ــزَن اگـ ـِـه لاپـــات پُــ ـره▶†

میخوام تفاوت ایجاد کنم....خسته شدم بس ک خودمو بی تفاوت جلوه دادم

امشب دیگ دردم ب اوج خودش رسیده واس همین میخوام بنویسم

بلکه اروم شم...

امشب اصلا حالم خوب نیس...

چرا باید پای اون لعنتی دوباره تو زندگی من باز بشه؟؟؟؟

چرا هر وخ میخوام فراموشش کنم ی اتفاقی میفته ک دوباره یادش میفتم؟؟؟؟

چرا خدا....از رنج دادن من لذت میبری؟؟؟؟

میخوام فراموشش کنم...

میشنوی خدا ...صدامو میشنوی؟؟؟ دارم درد میکشم

من ک داشتم زندگیمو میکردم...

کدوم روشو باور کنم؟؟؟ ی روز خوبه ی روز بد

مغروره ولی واس لذتش از غرورش میگذره

ی روز دل میشکنه ی روز میخواد دل ب دس بیاره

ی روز سلام ی روز خداحافظ

دیگ موندم ....ب هیچی اعتماد ندارم

حتی داداشام ...حتی خودم... غریبه ها ک جای خود دارن

فردا عروسی پسر داییمه ولی هیچ ذوقی ندارم...

تهی از هرگونه احساس شدم....تهی از اعتماد

فقط ب خاطر اون...هه جالبه حتی نمیتونم بش فوش بدم

بس گریه کردم دیگ نا ندارم هرچی خدا رو صدا میزنم

ولی انگار ن انگار  نمیدونم یا صدای من ضعیفه یا خدا خودشو

میزنه ب نشنیدن....

 


19:52|Ŧคtє๓є|



Mr.skull